×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تنهاترين ها

اينجا دلي براي خودش حرف ميزند

× !-- begin of gohardasht.com profile every where source code-- language=java src=http://www.gohardasht.com/[email protected]&th=4.png/ !-- end of gohardasht.com profile evry where source code --
×

آدرس وبلاگ من

tanhatarinha.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/[email protected]

گذر عمر

غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست


غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست؟


باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل


گریه ی باغ فزون تر و شد و چون ابر گریست


باغبان آمد و یک یک همه ی گلها را چید


باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست


باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟


گفت پژمردگی اش را نتوانم نگریست


من اگر از روی هر شاخه نچینم گل را


چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانیست


همه محکوم به مرگند چه انسان و چه گیاه


این چنین است همه کاره 
جهان تا باقيست


گریه ی باغ از آن بود که او می دانست


غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست


رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود


می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست

جمعه 5 آذر 1389 - 4:54:15 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم